نویسنده: منصور میراحمدی (1)

 
 
(زنده در) 653 ش/ 673 ق
1274م

مقدمه

مشاهده‌ی نابسامانی‌های گوناگون در زندگی سیاسی اجتماعی مسلمانان در دوران‌های مختلف به ویژه در عهد خلافت عباسیان بسیاری از علمای مسلمان را به اندیشیدن و تدوین آثار سیاسی با رویکردهای مختلف واداشته است. مهم‌ترین هدفی که آنان از تدوین آثار مذکور دنبال کرده‌اند، یافتن راهکارهای اصلاحی برای حل نابسامانی‌های مذکور است. از آنجا که این راهکارها به مثابه نتایج اندیشه‌ها با رویکردهای مختلفی حاصل گردیده است، گونه‌های مختلفی از آثار را می‌توان مشاهده کرد. برخی از آثار در زمره‌ی نصایح الملوک و سیاست نامه‌ها جای می‌گیرند، برخی در زمره‌ی شریعت نامه‌ها و احکام سلطانیه و برخی نیز در دسته‌ی آثار موسوم به فلسفه‌ی سیاسی؛ در حالی که در سیاست‌نامه هدف تأثیرگذاری بر رفتار سیاسی حاکم از طریق تحلیل سیاست بر پایه‌ی تجربه و حکایات گذشتگان و پند و اندرزها و به عبارت دیگر، توصیه‌های لازم برای تولید رفتار میانی مناسب است، (2) در شریعت نامه‌ها سیاست با رویکرد شرعی تحلیل شده، احکام شرعی ناظر به زندگی سیاسی تبیین می‌گردد. در نهایت آثاری که در زمره‌ی فلسفه‌ی سیاسی جای می‌گیرند، به تحلیل سیاست با رویکرد عقلی پرداخته، در آنها ضرورت‌ها و بایستگی‌های زندگی سیاسی تبیین می‌گردند. در این بین، برخی از آثار را می‌توان یافت که به طور دقیق قابل جای دادن در یکی از این سه دسته آثار نمی‌باشند. به همین دلیل این دسته از آثار در برگیرنده‌ی اندیشه و افکار سیاسی خاصی است که پرداختن به آنها و فهم معنا و ماهیت آنان به فهم تاریخ فکر سیاسی اسلامی مدد می‌رساند. شاید بتوان این دسته از افکار و اندیشه‌ها را مطابق برخی طبقه بندی‌ها، افکار و اندیشه‌های اصلاحی دانست که «با توجه به شرایط زمان و مکان و نیز امکانات و سایر شرایط و مقتضیات ضمن اینکه از اصول و ارزش‌های اساسی خویش عقب نشینی نمی‌کنند، در پوشش تقیه‌گونه، پیشنهادهایی به منظور اصلاح و بهبود نسبی امور ارائه می‌دهد». (3)
اندیشه‌ی سیاسی ابن حداد از جمله اندیشه‌ها و افکاری است که در جایگاه میانی سیاست نامه و شریعت نامه جای می‌گیرد. افکار سیاسی ابن حداد که در کتاب الجوهر النفیس فی سیاسه الرئیس منعکس شده است، از ویژگی‌های خاصی برخوردار است. مقاله‌ی حاضر تلاش می‌کند با اشاره به زندگی و زمانه‌ی ابن حداد، به گزارش کتاب وی پرداخته، از این طریق، جایگاه اندیشه و کتاب وی را در میان آثار سیاسی گذشته توضیح دهد.

شرح حال

1 . زندگی

محمد بن منصور بن جُبَیش معروف به ابن حداد (زنده در 673 ق)، شهرتش بیشتر به سبب تألیف کتاب ارزشمند الجوهر النفیس فی سیاسه الرئیس است. منابع تاریخی، زندگینامه‌ها و دایرة‌المعارف‌ها درباره‌ی زندگی وی سخن چندانی نگفته‌اند. (4) با وجود این رضوان سید در مقدمه‌ی تحقیقی خود بر اثر مذکور وی، با اشاره به این نکته، می‌نویسد:
«حاجی خلیفه در کتاب کشف الظنون فردی موصلی به نام محمد بن منصور موصلی نام می‌برد که به احتمال غالب مؤلف جوهر النفیس فی سیاسه الرئیس است». (5)
وی با اشاره به گفتاری از حاجی خلیفه در کشف الظنون درباره محمد بن منصور موصلی، می‌گوید:
«گمان غالب این است که مؤلف از ادیبان آشنای به فقه بوده که به دربار شاهی بدرالدین لؤلؤ پناهنده شده است. منابع، گروهی از این دسته از نویسندگان، شعرا و داستان سرایان را ذکر کرده‌اند». (6)
حاجی خلیفه کتاب البدور التامات فی بدیع المقامات را نوشته شیخ محمد ابن منصور الحداد ذکر کرده، او را «واعظ موصلی» معرفی می‌کند. به گفته‌ی حاجی خلیفه تدوین این کتاب توسط وی در ماه رجب سال 673 به پایان رسیده است. (7) به هر حال، اطلاع چندانی از محمد بن منصور الحداد موصلی نیز در منابع در دست نیست. با وجود این، آنچه می‌توان به طور قطعی گفت این است که ابن حداد در دوران حکومت بدر‌الدین لؤلؤ (615 تا 657 ق) بر موصل که مصاف با اواخر خلافت عباسی و فروپاشی حکومت مرکزی آنان بود، زندگی می‌کرد. از این رو، فهم شرایط سیاسی اجتماعی دوران ابن حداد مستلزم اشاره‌ای گذرا به وضعیت حکومت بدرالدین لؤلؤ است، گذشته از اینکه وی کتاب خود الجوهر النفیس فی سیاسه الرئیس را نیز به بدر‌الدین تقدیم می‌کند.

2. شرایط سیاسی اجتماعی

بدر‌الدین لؤلؤ مملوک (بنده) ارمنی بوده که نورالدین ارسلان شاه بن مسعود بن مودود بن زنکی بن آق سنقر صاحب موصل او را خریداری کرده بود (8) و در دربار وی خدمت می‌کرد. سلطان نورالدین که فردی شجاع، با سیاست و کفایت بود پس از هفت سال و یازده ماه حکومت در سال 607 از دنیا رفت. (9) پس از وی فرزندش ملک قاهر عزالدین مسعود در ده سالگی روی کار آمد. به همین دلیل بدر‌الدین با وصیت نورالدین، همچنان در خدمت وی قرار گرفته، در حکمرانی او را یاری می‌کرد (10) و در واقع می‌توان گفت که عملاً حکومت در دست بدرالدین قرار دارد. عزالدین مسعود پس از هفت سال و نه ماه حکومت بر موصل، در سال 615 ق بر اثر بیماری از دنیا رفت. وی فردی بخشنده و بردبار بوده و هیچ‌گونه طمعی در مال مردم نداشت. (11) عز‌الدین به هنگام احتضار، حکومت خود را به فرزند بزرگش نورالدین که ده سال داشت واگذار می‌کند و به دلیل سن کم او همچنان بدر‌الدین لؤلؤ را به تدبیر حکومت فرزندش می‌گمارد. (12) وی اقدامات لازم را جهت تثبیت حکومت نورالدین فرزند عزالدین از قبیل درخواست اذن از خلیفه انجام می‌دهد. در این دوران نیز وی عملاً حکومت را در دست دارد. نور‌الدین نیز پیوسته در حال بیماری بود و به همین دلیل، بدرالدین شرایط حکومت ظاهری برادر نور‌الدین یعنی ناصر‌الدین را فراهم می‌سازد. ناصر‌الدین نیز سه سال داشت و در نتیجه عملاً بدرالدین همچنان حکومت را در دست داشت. (13) بنابراین در دو دوران حکومت ظاهری نور‌الدین و ناصر‌الدین - فرزندان عز‌الدین - عملاً حکومت موصل در اختیار بدرالدین لؤلؤ قرار دارد. وی فردی شجاع، مدبر، صاحب رأی، با هیبت و سیاست و بسیار محبوب مردم موصل بود. (14) نزاع‌های مختلفی که نسبت به قلعه‌های موصل در می‌گرفت، با درایت و توانایی بدرالدین برطرف می‌گردید و بدین‌ترتیب وی مانع تصرف موصل می‌شد. با این حال، وی اطاعت هولاکوخان را پذیرفت و به همین دلیل، پس از مرگ وی در سال 657 ق حاکمان تاتار پس از ده ماه محاصره بر موصل غلبه یافته، آن را به تصرف خود درآوردند. (15) و بدین ترتیب، همان‌طوری که ابن خلدون گزارش می‌دهد، در این دوران، «با تسلط تَتَر [تاتار] خلافت اسلامی عباسی منقرض گردید». (16) پس از انقراض خلافت عباسیان، تنها می‌توان از خلیفه‌های اسمی نام برد که به گفته ابن بطوطه، به لحاظ نسبت قریشی و خاندان عباسی که داشتند تبدیل به منبع مشروعیت ساز ممالکیت مصر و پادشاهان هند گردیدند. (17)
همان‌طوری که ملاحظه می‌شود، در این دوران موصل به عنوان یکی از امارت‌های کوچکی که در عراق پس از مرگ صلاح‌الدین ایوبی (589 ق) شکل گرفتند، کانون درگیری‌های متعددی است که درایت فردی به نام بدرالدین لؤلؤ نقش مهمی در حفظ این امارت ایفا می‌کند. اما نکته‌ی مهمی که از دیدگاه مقاله‌ی حاضر حایز اهمیت است، اینکه ابن حداد با مشاهده‌ی این وضعیت، از سویی با ملاحظه‌ی درایت بدرالدین لؤلؤ در برطرف ساختن نزاع‌ها و حفظ موصل، به تحسین وی پرداخته، حتی کتاب خود را نیز به وی تقدیم می‌ کند. از سوی دیگر وی به عنوان عالم مسلمان نابسامانی‌هایی را در این وضعیت مشاهده می‌کند و نسبت به رفع آنها اقدام می‌کند. مهم‌ترین نابسامانی به عقیده‌ی ابن حداد، دور شدن مدیریت کلان این جامعه از شریعت و آموزه‌های دینی است. وی درصدد شرعی ساختن امور عمومی جامعه است و به همین دلیل، با تدوین کتاب خود با رویکرد شریعت نامه‌نویسی توأم با نصایح و پندها و تقدیم آن به بدرالدین، درصدد رسیدن به هدف خودش می‌باشد.

3. آثار

به نظر می‌رسد تنها اثری که از ابن حداد باقی مانده، الجوهر النفیس فی سیاسة الرئیس است که در این مقاله نیز از آن استفاده شده است.

اندیشه سیاسی

چارچوب فکری و سیاسی

بی تردید فهم اندیشه‌ی سیاسی ابن حداد مستلزم مطالعه‌ی کتاب وی الجواهر النفیس فی سیاسة الرئیس است که در سال 649 ق نگارش یافته است. در این بخش از مقاله، گزارش مختصری از کتاب مذکور را ارائه می‌کنیم. قبل از پرداختن به موضوعات مطرح شده در این کتاب و گزارش فصول آن، اشاره‌ای کوتاه به شیوه و روش تدوین کتاب لازم به نظر می‌رسد.
کتاب ابن حداد از یک مقدمه و ده باب تشکیل شده است. وی در هر باب آیات قرآن یا احادیث نبوی را ذکر می‌کند و سپس در مواردی اندک اقوال برخی از حکما و فیلسوفان را می‌افزاید و در نهایت در موارد زیادی اقوال و حکایاتی از خلفا، امیران و فقها را نقل می‌کند. این روش، خواننده را با این پرسش اساسی روبه رو می‌سازد که اندیشه‌ی سیاسی وی با چنین روش و رویکردی از چه ماهیتی برخوردار می‌باشد. آیا این کتاب را باید در زمره‌ی سیاست نامه‌نویسی قرار داد یا در قالب آثار فقهی سیاسی جای می‌گیرد. رضوان سید در تحقیق کتاب مذکور و در مقدمه‌ی علمی خود بر آن، ارتباط کتاب الجوهر النفیس را به کتاب‌های نصایح الملوک موسوم به «مرایاالامراء» و به تعبیر دیگر آیین پادشاهی ضعیف می‌داند. (18) به عقیده‌ی وی اگرچه شباهت‌هایی از نظر شکلی میان کتاب ابن حداد با کتای‌هایی که درباره‌ی آیین پادشاهی و نصایح الملوک نوشته می‌شود، وجود دارد اما از سه جهت تمایز اصلی میان این کتاب و کتاب‌های مذکور وجود دارد. نخست از نظر رویکرد حاکم بر این کتاب می‌توان این تمایز را توضیح داد. از نظر رضوان سید، عنصر کلاسیک تمثیل به اقوال حکمای ایران، یونان و روم و هند در کتاب ابن حداد ضعیف است. (19) به عبارت دیگر، برخلاف کتاب‌های موسوم به نصایح الملوک که در آنها گفتارهای متعددی از حکمای مذکور آورده می‌شود، در کتاب ابن حداد این استنادات بسیار کم می‌باشد. تمایز دوم از نظر هدف قابل ذکر می‌باشد. به گفته‌ی رضوان سید، هدف نصایح الملوک تعلیم آیین سلطنت و پادشاهی و سیاسات و تدابیری که سلطه و حکمرانی را حاصل می‌کند و نیز تسهیل کننده‌ی فرایند در دست گرفتن امور و حفظ سلطه و حکمرانی در مدت طولانی ممکن می‌باشد. (20) اما ابن حداد با مشاهده و تأمل در امور سلطنت در دوران خودش، هدفش یادآوری ارزش‌ها و مبادی تصرف در زندگی دیگران است. (21) به عبارت دیگر او از دو نوع سیاست با ارزش و جوانمردانه و بی ارزش و ظالمانه صحبت می‌کند تا اینکه سیاست در دوران خودش با خصایص نوع اول همراه گردد و در نتیجه هدف اساسی‌اش دوام سلطنت و حکمرانی حاکم موجود نمی‌باشد. تفاوت سوم ناظر به موضوع اصلی این کتاب در مقایسه با کتاب‌های دیگر است. از نظر رضوان سید، نصایح الملوک از آغاز به موضوع سلطنت و سلطان می‌پردازند. در آنها ضرورت سلطنت و مشروعیت آن مورد بحث قرار می‌گیرد تا اینکه استدلال‌های نظری برای توجیه اساس سلطنت و سیاست‌های عملی سلطان ارائه گردد اما ابن حداد به موضوع شرعی بودن سلطنت نمی‌پردازد. (22) و از این رو، رویکرد وی متفاوت از رویکرد اندیشمندانی همچون ابوعلی مسکویه قرار می‌گیرد که در راستای شرعی سازی سلطنت، دین را اساس دانسته و پادشاه را نگهبان آن چه اینکه «هر آنچه را اساس نباشد از بین می‌رود و هر آنچه را نگهبان نباشد ضایع می‌گردد». (23)
بنابراین، با توجه به تفاوت‌ها و تمایزات سه گانه‌ی مذکور نمی‌توان کتاب الجوهر النفیس فی سیاسه‌ی الرئیس را در زمره‌ی کتاب‌های نصایح الملوک و آیین پادشاهی قرار داد. در این صورت، کتاب مذکور چه جایگاهی در میان کتاب‌های دیگر پیدا می‌کند؟ به نظر می‌رسد، بتوان کتاب ابن حداد را در زمره‌ی آثاری قرار داد که از آنها به شریعت نامه‌نویسی و یا احکام سلطانیه تعبیر می‌شود. به دیگر سخن، رویکرد ابن حداد به لحاظ نظری، رویکرد حاکم بر آثار شریعت نامه و احکام سلطانیه است. این آثار پیوند تنگاتنگی با دانش فقه برقرار می‌کنند. در فقه مباحثی تحت عنوان جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، حسبه، امامت و خلافت، نصب امرا و قضات، مأمورین جمع آوری وجوهات شرعیه، ... صلح و قرارداد با دولت‌های دیگر، تولا و تبرا، همکاری با حاکمان و نظایر آن به طور مستقیم یا غیرمستقیم مطرح شده است که به آنها احکام سلطانیه یا فقه سیاسی گفته می‌شود. (24) آنچه که در این آثار در ردیف نخست استدلال قرار می‌گیرد، استناد به قرآن کریم و سنت به عنوان مهمترین منابع استنباط احکام شرعی است که از منظر روش‌شناختی «اجتهاد» نامیده می‌شود. (25) به همین دلیل فقه سیاسی دانش نص محور بوده، اجتهاد به عنوان الگوی روش‌شناختی آن، نمی‌تواند با نصوص قرآن و سنت مخالف باشد. (26) بر این اساس، استناد به اقوال و رفتار حکما، فقیهان و خلفا نه منظور استدلال بر مدعا بلکه به منظور اشاره به تأیید دریافت خود از قرآن و سنت صورت می‌گیرد. ابن حداد، هر فصل از کتاب خود را با سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و یا آیات قرآن آغاز می‌کند. هدف از این استناد دهی، اثبات مشروعیت مدعای خود است که در قالب عنوان فصل آورده شده است. به عنوان نمونه آنگاه که از فضیلت عدل در سیاست سخن می‌گوید و ضرورت به کارگیری آن را در سلطنت و رفتار سلطان مطرح می‌کند، بلافاصله ضرورت مذکور را با استناد به قرآن کریم و سنت گفتاری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ثابت می‌کند. آنگاه در تأیید برداشت خود از آیات و سنت، سخنانی از فقها و خلفای پیشین نقل می‌کند. از این رو، استنادات مذکور در حکم ارائه‌ی تأییداتی بر برداشت ابن حداد از آیات و سنت قابل تعبیر می‌باشد. البته دراین بین آنچه رویکرد ابن حداد را از کتب احکام سلطانیه متمایز می‌سازد، استنادات وی به حکمای پیشین از ایران و یونان است. این استنادات به لحاظ روش شناسی فقاهتی، از جایگاهی برخوردار نمی‌باشد و از این رو، ذکر این اقوال و حکایات، کتاب وی را از احکام سلطانیه دور و تا حدودی به رویکرد سیاست نامه‌ها و نصایح الملوک نزدیک می‌سازد. با این حال، با توجه به کم بودن استنادات مذکور در الجوهر النفیس و با توجه به اینکه استنادات مذکور پس از ارائه‌ی دلایل شرعی اصلی (قرآن و سنت) صورت گرفته، ضرر جدی به رویکرد وی وارد نمی‌سازد. به هر روی، کتاب مذکور تناسب بیشتری با احکام سلطانیه و شریعت نامه‌ها پیدا می‌کند؛ هر چند که قرار دادن این کتاب در جایگاه مبانی سیاست نامه و احکام سلطانیه به صواب نزدیک‌تر به نظر می‌رسد. در ادامه با ارائه‌ی گزارشی مختصر از فصول کتاب ابن حداد، چگونگی به کارگیری این رویکرد را بررسی می‌کنیم.
ابن حداد در مقدمه‌ی کتاب پس از حمد و سپاس الهی، اشاره‌ای کوتاه به ضرورت تدوین کتاب خود می‌کند. وی با اشاره به اهمیت عدل در سیاست، به دو قسم سیاست اشاره می‌کند. از نظر وی سیاست بر دو قسم است: سیاست دین و سیاست دنیا. سیاست دین، سیاستی است که به انجام و تحقق واجبات منجر شود و سیاست دنیا، سیاستی است که به آبادانی زمین ختم گردد. از نظر وی هر دو گونه‌ی سیاست، به عدل برمی‌گردند زیرا کسی که واجبات را ترک نماید به خودش ظلم کرده و کسی که زمین را تخریب نماید، به دیگران ظلم نموده است. (27) در واقع، ابن حداد به ضرورت رعایت عدل در دو سیاست دین و دنیا تأکید می‌کند و از این جهت، اندیشه وی در زمره اندیشمندانی دیگر قرار می‌گیرد که در تنظیم قواعد سلطنت و پادشاهی، بر عدالت تأکید نموده، بر این باور بودند که «بر پادشاه واجب بود که در حال رعیت نظر کند و بر حفظ قوانین معدلت توفّر نماید چه قوام مملکت به معدلت بود». (28) ابن حداد با چنین نگرشی در توضیح هدف کتاب خود می‌نویسد:
«از آنجا که عدل میزان خداوند در روی زمین است و با آن انجام واجباتش صورت می‌گیرد، به تألیف کتابی پرداختیم درباره‌ی محاسن عدل و سیاست برای صاحبان ریاست و نامش را الجوهر النفیس فی سیاسه الرئیس نهادم». (29)
وی سپس انگیزه‌ی خود را تقدیم کتاب به بدرالدین لؤلؤ حاکم عصر خود معرفی می‌کند. اگر چه تمامی ابواب کتاب به گونه‌ای دربرگیرنده‌ی افکار و اندیشه‌های سیاسی ابن حداد است اما برخی از آنها ارتباط مستقیم‌تری پیدا می‌کنند و از این رو، در ادامه در عوض گزارش ابواب کتاب، به مهم‌ترین موضوعات مطرح شده در کتاب می‌پردازیم.

1. فضیلت عدل از صاحبان فضیلت

ابن حداد بحث خود را درباره‌ی فضیلت عدل براساس روش پیش گفته، با سخنی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شروع می‌کند که فرمود: عدل، میزان خدا روی زمین است پس کسی که به آن عمل کند او را به بهشت و کسی که آن را ترک کند به سوی جهنم می‌برد و نیز فرمود: یک روز از امام عادل برتر از عبادت شصت سال است. (30) ابن حداد در تعلیل فضیلت عدل به این نکته اشاره می‌کند که:
«عدل از صفات خداوند است و رحمتی است که میان مخلوقات وجود دارد و شمشیر عدالت هر طغیانگر و متجاوزی را نابود می‌سازد... زیرا بهترین اعمال، عملی است که نفعش به دیگران برسد». (31)
تعلیل مذکور بیانگر این نکته‌ی اساسی است که رویکرد اساسی وی شریعت‌محوری است هر چند که در برگیرنده‌ی حکمتی عقلی نیز است چرا که به اعتقاد وی عدالت از آن روی نیکوست که نفعش به دیگران می‌رسد. ابن حداد افزون بر روایات مذکور، به روایات متعدد دیگری نیز اشاره می‌کند از جمله به این سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمود: «خداوند آسمان را با خورشید و ماه و ستارگان زینت کرد و زمین را با علما و باران و سلطان عادل» (32) این سخن ضمن آنکه جایگاه بالای سلطان عادل را روی زمین نشان می‌دهد، بر مشروعیت الهی وی نیز تأکید می‌کند. ابن حداد سپس به سخنان متعددی از حکما اشاره می‌کند. از جمله به این سخن ارسطو که درباره‌ی عدالت می‌گوید: «مردم بندگانی هستند که عدل آنها را به بندگی می‌کشد و عدل مایه‌ی قوام و پایداری عالم است» (33) و در نهایت به این روایت از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به نقل از امام جعفر صادق (علیه السلام) بحث خود را به پایان می‌برد که فرمود: «پادشاهی نیست که صله‌ی رحم بجا می‌آورد و در میان مردمش به عدالت رفتار می‌کند مگر اینکه خداوند پادشاهی‌اش را تقویت و ثوابش را افزون می‌کند. (34)

2. فضیلت سیاست از صاحبان ریاست

ابن حداد بحث خود درباره‌ی فضیلت سیاست را نیز با سخنانی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شروع می‌کند. این روایت معروف را نقل می‌کند که فرمود: «همه‌ی شما چوپان هستید و همگی نسبت به رعیت خود مسئول هستید». (35) سپس حکایتی از‌هارون الرشید نقل می‌کند که در یکی از جنگ‌هایش در حالی که برف سنگینی بر آن‌ها می‌بارید، مردی به او گفت: ‌ای امیرالمؤمنین آیا نمی‌بینی وضعیتی که ما در آن هستیم، در حالی که رعیت آسوده‌اند.‌هارون گفت: ساکت شو. بر رعیت آسودگی و خواب است و بر ما قیام و راعی ناگزیر از نگهبانی از رعیتش است. (36)
ابن حداد در ادامه به حکایات متعددی اشاره می‌کند که به جهت رعایت اختصار تنها به یک مورد اشاره می‌کنیم: «پادشاهی از پادشاهان ایران [باستان] از موبذان موبذ [کاهن بزرگ مجوسیان] پرسید: چه چیزی سلطان را عزت می‌بخشد؟ گفت: اطاعت. پادشاه پرسید: سبب اطاعت چیست؟ گفت: هم نشینی و نزدیک سازی افراد خاص و عدالت با عامه‌ی مردم. پادشاه پرسید: صلاح پادشاهی چیست؟ گفت: مهربانی با مردم و حق را از آنان گرفتن و دادن حق به آنان به هنگام ادای آن و ... پادشاه پرسید: صلاح پادشاه چیست؟ گفت: وزیران و یارانش زیرا اگر آنان صالح باشند او صالح خواهد بود و اگر فاسد باشند او نیز فاسد می‌شود. پادشاه پرسید: چه خصلتی وجود دارد که بیشترین سود را در پادشاه دارد؟ گفت: نیت صحیح.» (37)
ابن حداد در ادامه‌ی نقل حکایت‌ها و براساس رویکرد حکمت محوری، در توضیح انواع سیاست‌ها به گفته‌ای از انوشیروان استناد می‌کند که گفت:
«مردم سه دسته‌اند که با سه نوع سیاست باید آنها را سیاست کرد: دسته‌ای از آنها افراد نیک هستند که سیاست با آنها باید با مهربانی و نیکی صورت گیرد. دسته‌ای دیگر افراد شرور هستند که باید با غلظت و شدت سیاست کرد و دسته‌ای بین این دو قرار می‌گیرند که باید آنها را گاه با غفلت و گاه با نرمی سیاست کرد تا اینکه غلظت آنها را از مسیر درست خارج نسازد و عطوفت آنها را به سرمستی نکشاند». (38)
بر این اساس، از نظر ابن حداد سه نوع سیاست نسبت به سه گروه از انسان‌ها شایسته است. در پایان با نقل قول از برخی حکما، بر ضرورت اتخاذ سیاست نیک و خوش رفتاری در سیاست تأکید می‌کند. از جمله این سخن که:
«کسی که سیرت و رفتار او بد باشد هیچ‌گاه در امان نیست و کسی که سیرت و رفتارش نیک باشد از هیچ‌کس نمی‌ترسد». (39)
و در آخر، کلام خود را در باب فضیلت سیاست به این گفته‌ی بعضی از علما ختم می‌کند که درباره‌ی فضیلت سیاست خیرخواهانه می‌گوید:
«بعد از اخلاص به خدا چیزی را نمی‌شناسم که با فضیلت‌تر از نصیحت والی و حاکم نسبت به رعیت باشد». (40)

3. فضیلت حلم و بردباری از پادشاهان و والیان

ابن حداد سومین فصل از کتاب خود را به فضیلت حلم و بردباری پادشاهان و والیان اختصاص داده است. براساس روش خود که به آن اشاره شد، بحث خود را با روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شروع می‌کند که فرمود: «جبرئیل نازل شده و گفت:‌ ای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) من تمامی مکارم اخلاق را در دنیا و آخرت برای تو آورم، «خذ العفو، و أمر بالعرف و اعرض عن الجاهلین (اعراف، (7): 199)» و [مقصود از این آیه این است] با کسی که رابطه‌اش را با تو قطع کرده، رابطه برقرار نمایی و از کسی که به تو ظلم نموده، در گذری و به کسی که تو را از چیزی منع کرده است، ببخشایی». (41) براساس این روایت، حاکم اسلامی با تأسی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باید برخوردار از فضیلت حلم و بردباری گردد. ابن حداد، علاوه بر روایات، به برخی از حکایات تاریخی حکیمانه نیز براساس رویکرد خاص خود، اشاره می‌کند.
به عنوان نمونه این حکایات را نقل می‌کند که [امام] علی (علیه السلام) از یکی از بزرگان فارس [ایران] پرسید: کدام یک از پادشاهان آنان سیرت و رفتار قابل ستایش‌تری داشته است؟ او گفت: انوشیروان. [امام] پرسید: کدام اخلاقش بر او غالب بود؟ او گفت: حلم و اناه. پس [امام] علی (علیه السلام) گفت: این دو توأمان هستند و بلندهمتی این دو را به وجود می‌آورد. (42) همچنین از ابوالحسن علی بن محمد مدائنی نقل می‌کند که گفت: سه چیز است که از سه نفر منصفانه نیست: بردباری از انسان نادان، نیکی از بدکار و بزرگواری از انسان پست. (43)
به هر روی، ابن حداد با نقل حکایت‌های مذکور و حکایات مشابه و با استناد به اقوال و روایات از بزرگان، بردباری و حلم را به عنوان یکی از فضایل حاکمان و والیان توضیح داده است.

4. فضیلت عفو توأم با خلوص

ابن حداد در توضیح فضیلت عفو برای حاکم همچون گذشته، بحث خود را با روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آغاز می‌کند که فرمود: عفو و بخشش پادشاهان باعث بقا و دوام پادشاهی می‌شود. و نیز فرمود: عفو و بخشش زیاد نمی‌کند در بنده مگر عزت را، پس ببخشید تا خداوند شما را عزیز گرداند و تواضع نمی‌افزاید در بنده مگر بزرگی و رفعت را پس تواضع کنید تا خداوند شما را بزرگ نماید و صدقه زیاد نمی‌کند مگر افزایش مال را، پس صدقه دهید تا خداوند مال شما را افزایش دهد. (44) همچنین در کنار نقل گفتار برخی از خلفا و صحابه، به سخن امام صادق (علیه السلام) اشاره می‌کند که فرمود: اگر نسبت به عفو و بخشش خود پشیمان شدم برای من بهتر است از اینکه بر عقوبت و مجازات نمودن پشیمان شوم. (45) ابن حداد با ذکر اقوال و حکایات مختلف، که به جهت رعایت اختصار از پرداختن به آنها خودداری می‌کنیم، تلاش می‌کند با رویکرد خاص خود ضرورت عفو برای حاکم را به عنوان یک فضیلت توضیح دهد.

5. نیکوکاری و احسان به انسان‌های شناخته و ناشناخته

ابن حداد یکی از فضایل حاکمان را نیکوکاری دانسته، در توضیح آن، برطبق روش خود، با سخنانی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شروع می‌کند. از جمله پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: دو خصلت وجود دارد که شری بالاتر از آنها نیست: شرک به خدا و ضرر رساندن به بندگان خدا. و نیز فرمود: کسی که نعمت خدا در نزدش زیاد شود، مؤونه و خرج مردم بر او زیاد می‌شود؛ پس کسی که این مؤونه را نپردازد، آن نعمت را در معرض زوال قرار داده است. (46) و نیز: بالاترین مرتبه‌ی عقل پس از ایمان، کمک به مردم و نیکوکاری نسبت به همه‌ی انسانها - نیکوکار و بدکار - است. (47) همچنین در میان گفتارهای متعددی که از بزرگان نقل می‌کند، به نقل از حضرت عیسی (علیه السلام) در این باره می‌نویسد: زیاد کنید چیزی را که آتش آن را نمی‌خورد. گفته شد: ‌ای پیامبر خدا آن چیست؟ فرمود: کار نیک. (48) و از [امام] جعفر بن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند که به سفیان ثوری فرمود: سه نکته را از من حفظ کن؛ هنگامی که قصد احسان نمودی پس تعجیل کن در آن زیرا تعجیل در احسان مبارک دانستن آن است و اگر دیدی که آن احسان، بزرگ است پس آن را کوچک شمردنش بزرگ‌تر است برای آن و هنگامی که آن را انجام دادی پس مخفی کن آن را زیرا هنگامی که آن عمل از طرف دیگری آشکار شود قدر و عظمتش بزرگ‌تر و در میان مردم نیک‌تر خواهد شد. (49)
ابن حداد این بحث را نیز همچون مباحث گذشته با روایات و حکایت‌های مختلف و همچنین نقل برخی از شعرها به پایان می‌‌برد.

6. مکارم اخلاق صاحبان همت والا

فصل ششم از کتاب الجوهر النفیس فی سیاسه‌ی الرئیس به توضیح مکارم و فضایل اخلاقی حاکم اختصاص یافته است. در اینجا نیز کلام ابن حداد با روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به نقل از عایشه آغاز می‌شود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ولی خدا خلق نشده مگر بر سخاوت اخلاق نیک و نیز فرمود: نباید هیچ‌کس بر دیگری فخر بفروشد زیرا شما بنده هستید و پروردگار واحد است. (50) ابن حداد در ادامه همچون مباحث گذشته، گفتارها و حکایت‌های متعددی را نقل می‌کند. به عنوان نمونه مهم‌ترین فضیلت اخلاقی برای والی را تدبیر نیک دانسته، به سخن معروفی در این باره استناد می‌کند که برای والی سزاوار نیست به والیان دیگر حسد ورزد مگر بر حسن
تدبیر آنان (51) و نیز این سخن معروف که چهار چیز است که برای فرد شریف و بزرگوار سزاوار نیست از آنها خودداری ورزد حتی اگر امیر باشد: بلند شدن در مقابل پدرش، خدمت کردن به میهمانش، بر اسب قرار گرفتن و اگرچه صد بنده داشته باشد و خدمت کردن به عالم تا از عملش بیامرزد. (52) به هر تقدیر در این بخش نیز از لابه لای روایات و حکایات ابن حداد تلاش می‌کند ضرورت بر خودداری از مکارم و صفات اخلاقی را برای حاکم و والیان ثابت نماید.

7. فضیلت مشورت و نظرخواهی از صاحب‌نظران

در فصل نهم، (53) ابن حداد به توضیح مشورت به عنوان یکی از فضایل برای حاکمان می‌پردازد. این فصل نیز همچون گذشته با کلامی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آغاز می‌شود که فرمود: فرد مشورت شونده آزاد و مختار است؛ اگر خواست سخن می‌گوید و اگر خواست ساکت می‌شود پس باید نصیحت کند. (54) سپس به سخن معروف امام علی (علیه السلام) اشاره می‌کند که فرمود: کسی که خودرأی باشد هلاک می‌شود و کسی که با دیگران مشورت کند در عقل آنان شریک می‌شود. (55) ابن حداد در ادامه تلاش می‌کند با نقل قول از برخی بزرگان و خلفا شرایط لازم برای اهل مشورت را توضیح دهید. به عنوان مثال به نقل از احنف بن قیس می‌نویسد: با فرد گرسنه مشورت نکن تا اینکه سیر شود، با فرد تشنه مشورت نکن تا اینکه سیراب گردد و با اسیر مشورت نکن تا اینکه به آرزو و خواسته‌ی خود برسد. (56) همچنین به این سخن معروف اشاره می‌کند که در مشورت خود بخیل را داخل مکن زیرا در فعل تو کوتاهی می‌کند و نه ترسو را زیرا از آنچه نمی‌ترسی تو را می‌هراساند و نه حریص را زیرا به جمع‌آوری مال آن قدر که انتظار نمی‌رود می‌پردازد. همانا بخل و ترس و حرص یک طبیعت دارند که آن طبیعت را سوء ظن به بار می‌آورد. (57)
این بخش کوتاه از کتاب نیز با نقل برخی از گفتارها و حکایت‌ها به پایان می‌رسد.

8. فضیلت سخاوت و بخشندگی

از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که فرمود: مهم‌ترین اعمال سه عمل می‌باشند: انصاف دادن به مردم، بخشش مال خود به دیگران و یاد خداوند در همه حال. خداوند به حضرت موسی (علیه السلام) وحی کرد که سامری را نکش زیرا او بخشنده و با سخاوت است. (58) نیز پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هیچ صبحی نیست مگر اینکه در آن دو ملک ندا می‌دهند، یکی در مشرق و دیگری در مغرب: خدایا به کسی که مالش را انفاق می‌کند جایگزینش را عطا کن و به کسی که مالش را انفاق نمی‌کند، اتلاف مالش را اعطا کن. (59)
و نیز در روایت دیگری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: از افراد مهربان و دلسوز امت من روزی خود را طلب کنید و در حمایت آنها زندگی کنید و از افراد سنگدل طلب نکنید زیرا بر آنان لعنت نازل می‌شود. (60) از امام علی (علیه السلام) نیز روایت شده است که فرمود: کفایت می‌کند برای بخیل سوء‌ظن و گمان بدش نسبت به پروردگارش و کسی که یقین به جایگزینی مال داشته باشد، سخاوت پیدا می‌کند. (61) ابن حداد در کنار اشاره به روایات، حکایات متعددی را نیز ذکر می‌کند که تنها به یک مورد اشاره می‌کنیم.
ابومعیوف حمصی می‌گوید: پدرم به من گفت که به هنگام مرگ حکم بن مطلب بر بالینش حاضر شدم و گفتم: خدایا مرگ را بر او آسان فرما و محاسن و خوبی‌هایش را بیان کردم. حکم بن مطلب به هوش آمد و گفت: چه کسی سخن می‌گوید؟ گفتم: من. گفت: ملک الموت می‌گوید: من رفیق هر انسان سخاوتمند هستم، سپس مانند یک فتیله خاموش شد. (62) بدین‌ترتیب، کتاب الجوهر النفیس فی سیاسه الرئیس به پایان می‌رسد.

جمع‌بندی

ابن حداد به عنوان عالم مسلمان در شرایطی زندگی می‌کند که درگیری‌ها میان امیران محلی در دوران خلافت عباسیان، نابسامانی‌های زیادی را برای مردم به وجود آورده است. او با مشاهده‌ی این وضعیت، تلاش اصلاحی خود را که تلاشی فکری است آغاز می‌کند. به عقیده‌ی وی دوری از شریعت مهم‌ترین عامل نابسامانی‌های مذکور است، از این رو، حل نابسامانی‌ها نیز در گروه پیروی از شریعت است. با چنین نگرشی، و با رویکردی شریعت نویسانه و تا حدودی از نوع حاکم بر آثار احکام سلطانیه، کتاب ارزشمند خود را با عنوان الجوهر النفیس فی سیاسة الرئیس نوشته و به بدر‌الدین لؤلؤ حاکم مورد احترام خود تقدیم می‌کند. البته همان‌طوری که در متن مقاله گذشت، تردیدی نیست که به طور دقیق نمی‌توان این اثر را در زمره‌ی آثار موسوم به احکام سلطانیه جای داد. استناد به اقوال حکمای پیشین و غلبه نوعی رویکرد نصیحت‌گونه بر اثر مذکور نشان می‌دهد که این اثر دقیقاً از جمله آثار نوشته شده در فقه سیاسی و موسوم به احکام سلطانیه نیست. با وجود این، به لحاظ روش‌شناختی می‌توان رویکرد غالب در اثر مذکور را رویکرد فقهی دانست. وی در هر بحثی، مدعای خود را به قرآن و سنت مستند می‌سازد و تلاش می‌کند با استناد به قرآن و سنت، مشروعیت و اعتبار مدعای خود را ثابت نماید. البته این امر به مفهوم تبعیت وی از روش فقاهتی به طور دقیق نیست چرا که وی اسلوب روش‌شناختی مذکور را نیز دقیقاً رعایت نمی‌کند. به هر روی، با توجه به تمایزات سه گانه‌ای که به نقل از رضوان سید در اثر ابن حداد نسبت به سیاست نامه‌ها وجود دارد، امکان ملحق ساختن این اثر به این دسته از آثار سیاسی وجود ندارد، از سوی دیگر نیز نمی‌توان آن را در زمره‌ی آثار فقه سیاسی جای داد. بر این اساس در یک نتیجه‌گیری کلی می‌توان اثر وی را ملحق به شریعت نامه‌ها و احکام سلطانیه کرد؛ هر چند که جای دادن آن در جایگاه میانی سیاست نامه‌ها و شریعت قریب‌تر و صائب‌تر به نظر می‌رسد.
الجوهر النفیس فی سیاسة الرئیس بر پایه‌ی دو محور اساسی تدوین و بنا گردیده است: عدالت و سخاوت. مطالعه‌ی گذرای این اثر که گزارشی کوتاه از آن ارائه گردید محوریت این دو را نشان می‌دهد. ابن حداد سیاست شرعی را در برابر سیاست دنیوی مطرح و با اشاره به جایگاه عدالت در این دو گونه سیاست، به تشریح سیاست شرعی می‌پردازد. وی در این باره به تبیین فضایل حاکم بر این سیاست می‌پردازد که در مقاله به تفصیل بیان گردیدند. دقت در مطالبی که گذشت، اهمیت مضاعف و جایگاه مهم‌تر عدالت و سخاوت را در میان دیگر فضایل نشان می‌دهد. وی به همین دلیل با عدالت آغاز و با سخاوت مطالب خود را به پایان می‌برد.

پی‌نوشت‌ها:

1. دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی.
2. حاتم قادری، اندیشه‌های سیاسی در اسلام و ایران، تهران: سمت، 1378، ص 16.
3. نجف لک زایی، چالش سیاست دینی و نظم سلطانی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1386، ص 75.
4. نگارنده تلاش زیادی در این باره انجام داده و با عنوان ابن حداد محمد بن منصور بن جبیش، در منابع مذکور مطلبی را پیدا نکرد.
5. رضوان سید در مقدمه: محمد بن منصور بن جبیش ابن الحداد، الجوهر النفیس فی سیاسه الرئیس، تحقیق: رضوان السید، بیروت: دارالطلیعه للطباعه و النشر، 1983م، ص 21.
6. همان.
7. حاجی خلیفه، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1413 ق/ 1992 م، ص 231.
8. محمد بن منصور بن جبیش ابن الحداد، پیشین، ص 11.
9. عزالدین ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر، ج 12، 1402 ق/ 1982 م، ص 291.
10. همان، ص 293.
11. همان، ص 333.
12. همان، ص 334.
13. همان، ص 339.
14. مقدمه‌ی رضوان السید در محمد بن منصور ابن الحداد، پیشین، ص 13.
15. همان.
16. عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، العبر، عبدالمحمد آیتی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ج 2، 1383، ص 963.
17. محمدعلی موحد، ابن بطوطه، تهران: طرح نو، 1376، ص 316.
18. رضوان السید در: محمد بن منصور ابن الحداد، پیشین، ص 13.
19. همان.
20. همان، ص 35.
21. همان.
22. همان.
23. ابن علی مسکویه، تهذیب الاخلاق، قم: انتشارات بیدار، 1412 ق، ص 129.
24. عباسعلی عمید زنجانی، فقه سیاسی، تهران: انتشارات امیرکبیر، ج 2، چاپ سوم، 1373، ص 50.
25. منصور میراحمدی و دیگران، درس گفتارهایی در فقه سیاسی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1389، ص 130.
26. حسن عباس حسن، ساختار منطقی اندیشه سیاسی اسلام، مصطفی فضائلی، قم: بوستان کتاب، 1383، ص 226.
27. محمد بن منصور ابن الحداد، پیشین، ص 61.
28. خواجه نصیر‌الدین طوسی، اخلاق ناصری، تصحیح و توضیح: مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران: خوارزمی، 1373، ص 305.
29. محمد بن منصور ابن الحداد، پیشین، ص 62.
30. همان.
31. همان.
32. همان، صص 66- 65.
33. همان، ص 67.
34. همان، ص 68.
35. کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته، همان، ص 69.
36. همان، ص 70.
37. همان، ص 74.
38. همان، صص 76- 75.
39. همان، ص 76.
40. همان، ص 77.
41. همان، ص 79.
42. همان، ص 81.
43. همان، ص 83.
44. همان، ص 87.
45. همان، ص 90.
46. همان، صص 100- 99.
47. همان، ص 101.
48. همان، ص 103- 101.
49. همان، ص 103.
50. همان، ص 109.
51. همان، ص 110.
52. با توجه به عدم ارتباط تناتنگ میان محتوای فصل هفتم با ویژگی‌ها و وظایف حاکم از گزارش این فصل خودداری گردید.
53. محمد بن منصور بن حداد، پیشین، ص 114.
54. همان، ص 123.
55. همان.
56. همان، ص 124.
57. همان، ص 127.
58. همان، ص 128.
59. همان، ص 139.
60. همان، ص 142.
61. همان.
62. همان، ص 142.

منابع :
ابن الاثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر، ج 12، 1402 ق/ 1982 م.
ابن الحداد، محمد بن منصور بن جبیش، الجوهر النفیس فی سیاسة الرئیس، تحقیق رضوان السید، بیروت: دارالطلیعه للطباعه و النشر، 1983 م.
ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، العبر، عبدالمحمد آیتی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ج 2، 1383.
حاجی خلیفه، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1413 ق / 1992م.
حسن، حسن عباس، ساختار منطقی اندیشه سیاسی اسلام، مصطفی فضائلی، قم: بوستان کتاب، 1383.
طوسی، نصیرالدین، اخلاق ناصری، تصحیح و توضیح: مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران: خوارزمی، 1373.
عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، تهران: انتشارات امیرکبیر، ج 2، چاپ سوم، 1373.
قادری، حاتم، اندیشه‌های سیاسی در اسلام و ایران، تهران: سمت، 1378.
لک زایی، نجف، چالش سیاست دینی و نظم سلطانی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1386.
مسکویه، ابوعلی، تهذیب الاخلاق، قم: انتشارات بیدار، 1412 ق.
موحد، محمدعلی، ابن بطوطه، تهران: طرح نو، 1376.
میراحمدی، منصور و دیگران، درس گفتارهایی در فقه سیاسی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1389.

منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ (1393)، نشریّه‌ی ادبیّات پایداری شماره‌ی 10، کرمان: مرکز منطقه‌ای اطلاع رسانی علوم و فناوری (RICeST) پاسگاه استنادی علوم جهان اسلام (ISC).